به یاد شهدای هسته ای...
مادر شهید مصطفی احمدی روشن گریه نمی کرد . همه فکر می کردند از شوک باشد.
دکتر ها به همسرش می گفتند: کاری کند که به خاطر پسر گریه کند. چند بار به بهانه روضه ی سید الشهدا و گریزهایی که مداح به مصیبت مادر میزد، همه گفتند کار تمام شد، بغضش ترکید.
اما مادر مصطفی یک هفته بود که گریه نمی کرد، باز هم نکرد. معمایی شده بود برای خودش.
این قصه ادامه داشت تا وقتی که مقام معظم رهبری خواستند خدا حافظی کنند.
مادر مصطفی به نجوا و با بغضی که صدا را خشدار می کند گفت:
"آقا من تا امروز برای اینکه دشمن از اشک من شاد نشود، گریه نکردم. حالا هم که..."
آقا فرمودند: " چرا؟! نخیر، گریه کنید ! دشمن غلط می کند که از گریه ی شما شاد شود."
و مادر خیالش که راحت شد، اذن را که گرفت، بند سد اشکش شکست.